مناجات با خدا
خارم ولی به دامن، جاری بُوَد گـلابم پیش تو دور از تو، لـب تـشنه بین آبم خواهی ببر به دوزخ خواهی بخوان به جنّت پـیـوسته کن عـذابـم امّا مکـن جـوابـم من مستحق قهرم تو خوانده ای زمهرم در حـیـرتـم نـدانم بـیـدار یا که خـوابم مهرت گِـل سرشتم ذکرت گُـل بهـشتم در زیـر ســایـۀ تـو بـرتـر ز آفــتـابـم در پرده پـوشی تو از بس گـناه کردم ترسم که شعله خـیزد از پـردۀ حجابم شرمندگی و خجلت بالاترین عذاب است یارب دگـر مـسـوزان در آتـش عـذابم تو می کنی عنایت از لطف بی دریغت من می کـنم تـلافی با جـرم بی حـسابم در ملک هستیِ تو ناچـیـزتر ز هـیچـم در بحـر رحمت تو خـالی تر از حبابم محصول من گناه است پرونده ام سیاه است دزوخ به خـشم آید از خـواندن کـتـابم اعضای پیکرم را از یکدگر جـدا کن امـا جـدا مـگـردان از مِـهـرِ بـوتـرابم "میثم" بگو به عالم من روضه خوان آلم آل رســول از اول کـردنـد انـتـخــابـم |